قهر آنام جون
آنام جون اواسط خرداد که تو 4 ماه و نیمه شده بودی من چون تو آزمون استخدامی ادارمون قبول شده بودم و از حالت قراردادی پیمانی می شدم باید برای تمدید مرخصی زایمان یه چند روزی تو محل خدمت جدیدم یعنی اردبیل می رفتم سر کار. من روز دوشنبه صبح زود که با بابا اومدم اردبیل بهم گفتن تا آخر هفته باید بمونی . شب آنام جون نمی دونی چقدر عکسها و فیلمت رو نگاه کردم و گریه کردم خلاصه با کلی گریه و دلتنگی این چند روز تمام شد و من 5 شنبه ساعت 12 ظهر بال در آوردم که بیام پیش عزیزترینم. وقتی رسیدم خونه اومدم اتاقت دیدم روی پایه پرستارت خوابیدی .نیم ساعت بعد صداتو شنیدم که بیدار شدی دویدم اومدم بغلت کنم اما تو تا منو دیدی بغض کردی و کلی گریه کردی من کلی نازت دادم ...