دومین سفر به شمال آنام
سلام پسرم. پنج شنبه برای دومین بار از وقتی که اومدیم اردبیل رفتیم شمال خونه مامانی جون.تو راه آنام جون همش تو بیقراری می کردی و ما همش ناچار بودیم ماشین رو نگه داریم تا تو هوا بخوری
تو خیلی خوابت می اومد و ما ناچار شدیم کنار جاده وایسیم و تو رو تاب تاب بدیم تا بخوابی اما گریه های تو تمامومی نداشت بلاخره کولر درست شد و تو راحت تا خونه مامانی خوابیدی.
تو راه هم هی خاله مرضیه و خاله مینو زنگ می زدند تا ببینند تو کی می رسی تا زودتر بغلت کنند شب هم زن دایی شراره و هلیا و هیراد اومدن خونه مامانی و تو یه کم با عرشیا و هلیا و هیراد بازی کردی اما موقع خواب باز کلی جیغ زدی و گریه کردیجمعه صبح شوهر خاله پیمان مهرسا کوچولو رو آورد باهاش بازی کنی اما تو خیلی ازش خوشت نیاومد و هی بهش غر زدی شب هم افطار خونه خاله مرضیه اولش کلی با روروئک بازی کردی اما موقع خواب طبق معمول بداخلاق بودی اخه پسر گلم داره دندون در می یاره واسه همین اخمو شده. راستی آنامی جون شنبه مامانی واست یه کفش تابستونی قرمز خوشگل خرید وقتی اومدم خونه خاله مرضیه گفت پسر خیلی خوب و خوش اخلاقی بودی. امروز صبح ساعت 5 صبح ما راه افتادیم و اومدیم اردبیل تو هم واسه اولین بار تو راه کم اذیتم کردی خیلی می خوامت آنامم.
..