، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

آنام تک ستاره آسمان قلبم

پارک کودک

سلام دوستای کوچولو، من دیروز برای اولین بار رفتم پارک کودک البته تو شهر اردبیل . آخه مامانی من کارش تازه  به اردبیل منتقل شده. بچه ها بابایی من، منو کلی سوار سرسره و ماشین شارژی کرد بعدا عکساشو واسه تون می زارم. دوست کوچولوی شما آنام ...
9 مهر 1390

دومین سفر به شمال آنام

سلام پسرم. پنج شنبه برای دومین بار از وقتی که اومدیم اردبیل رفتیم شمال خونه مامانی جون.تو راه آنام جون همش تو بیقراری می کردی و ما همش ناچار بودیم ماشین رو نگه داریم تا تو هوا بخوری تو خیلی خوابت می اومد و ما ناچار شدیم کنار جاده وایسیم و تو رو تاب تاب بدیم تا بخوابی اما گریه های تو تمامومی نداشت بلاخره کولر درست شد و تو راحت تا خونه مامانی خوابیدی. تو راه هم هی خاله مرضیه و خاله مینو زنگ می زدند تا ببینند تو کی می رسی تا زودتر بغلت کنند شب هم زن دایی شراره و هلیا و هیراد اومدن خونه مامانی و تو یه کم با عرشیا و هلیا و هیراد بازی کردی اما موقع خواب باز کلی جیغ زدی و گریه کردیجمعه صبح شوهر خاله پیمان مهرسا کوچولو رو آورد باهاش بازی ک...
9 مهر 1390

سفر

سلام. سه شنبه ساعت 2.20 دقیقه مامان اومد مهد کودک دنبالم بریم شمال. من تو راه خیلی پسر خوبی بودم یه کم هم با بابایی رانندگی کردم کلی حال داد.  وقتی رسیدم خونه مامانی خاله مرضیه تند دوید اومد هی قربون صدقه من رفت. فردا خاله مینو و عرشیا اومدن دیدنم بعد هم بعد ازظهر من واسه اولین بار رفتم ماسوله جاتون خالی چقدر ماسوله قشنگ بود . مامان جون از نمایشگاه کتاب واسم اولین کتاب داستان رو به اسم نگیر بهونه ای دردونه رو خرید یه عالمه عکس های خوشگلم گرفتم. وقتی رسیدیم خونه من شیر خوردم مامان هم با خاله مرضیه و خاله مینو رفت بیرون شام بخوره بابا هم با مامانی منو خوابوندن. پنج شنبه 10 شهریور تولد مامان جون بود. همه ناهار اومدن خونه ما...
9 مهر 1390

آنام من بابا می گه

آنام جون من از 16 شهریور خیلی خوشگل و ناز هی میگه بابا بابا منم ازش فیلم گرفتم و صداشو ضبط کردم پسر گل مامان چرا مامان نمی گی؟آنام جون وقتی باهات حرف می زنم و می گم مامان، دد تو با کنجکاوی کامل به دهنم نگاه می کنی الهی مامان قربون این همه خوشگلیت بشه فدای تو بشم مامان جون عسلم، قشنگم وجودم. اما آنام جون از روزی که برامون مهمون اومده حتی یه بار هم با با نگفتی اما در عوضش از 21 شهریور کاملا مدل چهار دست و پا وای می ایستی و داری سعی می کنی چهار دست و پا بری جمعه هم یک قدمی رفتی آفرین به پسر زرنگ مامان.
28 شهريور 1390

بقعه شیخ صفی

سلام . جمعه صبح آنام کوچولو برای اولین بار ربا مامان، بابا، مامانی ، اعظم جون و شوهرش رضا که دوستای مامان  هستن و اومده بودن خونه ما مهمونی واسه اولین بار رفت موزه شیخ صفی اردبیلی و اونجا کلی عکس های خوشگل با مامان و بابا گرفت.
28 شهريور 1390